-
همنوایی شبانه ی ارکستر چوب ها(رضا قاسمی)
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1388 21:45
یک هفته ای را که نبودم نتوانستم کتابی بخوانم.وقتی آمدم هم سرم گرم شد به نتایج کنکور و انتخاب رشته ها.حالا که فارغ از هرچیز شده ام (تقریبن!)میتوانم از کتابی بنویسم که شب گذشته برگ آخرش را هم خواندم: همنوایی شبانه ی ارکستر چوب ها مد شده است شاید.شاید هم زمانه تغییر کرده و آدم هایش.هر چه هست ٬احساس می کنم مدتهای مدیدی ست...
-
آن گوشه ی دنج سمت چپ(مهدی ربی)
پنجشنبه 1 مردادماه سال 1388 11:10
این روزها آشفتگی ذهنی امانم را بریده بود (و است!)...این شد که مدام کتابی که در دست گرفته بودم را رها و کتابی دیگر به جایگزینی آن برمیداشتم . میان خواندن کتاب ؛خداحافظ گری کوپر؛ مجموعه داستانی به نام ؛آن گوشه ی دنج٬سمت چپ؛ رو به خوندن گرفتم.چند داستان اولش رو قبلن خونده بودم و چون کتاب کم حجمی بود٬باقیشو خیلی زود و...
-
پنج نفری که در بهشت به ملاقاتت می آیند.(میچ آلبوم)
پنجشنبه 25 تیرماه سال 1388 09:12
پنج نفری که در بهشت به ملاقاتت می آیند ٬ یکی از بهترین کتابهایی بود که تا حالا خوندم!این کتاب رو خیلی وقت پیش خریدم ٬نوشته ی میچ آلبوم هست که قبلن سه شنبه ها با موری رو ازش خوندم و خیلی راضی بودم! حالا دیگه کار این نویسنده رو قبول دارم! کتاب پنج نفری که در بهشت به ملاقاتت می آیند رو به خاطر کتاب خونی ِ گروهی ای که با...
-
ماشنکا (ولادمیر نابوکف)
دوشنبه 22 تیرماه سال 1388 13:44
دیدین آدمهایی که مدام سرشون به کار خودشونه وحتی اگر مخفیانه کاری بکنن و یکی اونها رو در حال انجام اون عمل ببینه ـ درحالی که اون کار ممکنه بد نباشه اما بد به نظر بیاد ـ اصلا نیازی نمی بینن که به طرف ثابت کنن کارشون بد نبوده!؟ گانین یکی از این آدمهاست! اون یه مرد خوش هیکل و خوش تیپ و نامرده!و البته اصلن براش مهم نیست من...
-
باران تابستان(مارگریت دوراس)
جمعه 19 تیرماه سال 1388 17:26
باران تابستان کتابی بود که خوندنش به منگ بودنم در این روزها دامن زد.این کتاب که نوشته ی مارگریت دوراس هست ٬شیوه ی بیان خیلی خاصی داره.قصه ی ارنستو پسر یک خانواده ی ۹ نفره ست که یک نابغه ست .راستش رو بخواین نوشتن راجع به این کتاب برام کمی مشکله.بنابراین دلم میخواد از متنی که از خود کتاب در آوردم ، تصمیم بگیرید که...
-
بارهستی(میلان کوندرا)
سهشنبه 16 تیرماه سال 1388 23:12
نظر شخصی ِ من درباره ی بارهستی : کتاب سنگینی بود... بار هستی رو میگم.اثر میلان کوندرا ... این کتاب آمیزه ای بود از فلسفه ٬ روانشناسی و سیاست که در قالب داستانی به ظاهر ساده گنجانده شده بود. کتاب بار هستی رو به اون دلیل از کتابخونه به امانت گرفتم چون خلاصه ش رو خونده بودم تو یک سایت و جزو کتابهای لیست شدم بود.و هیچ...
-
ناتور دشت(سلینجر)
شنبه 13 تیرماه سال 1388 08:22
دومین کتابی که خوندم؛ زنی بدون گذشته؛بود که مایل نیستم راجع بهش بنویسم.و اما سومین کتاب که به خاطرش میخوام آپ کنم :؛ ناتور دشت ؛ بود نوشته ی ؛ جی.دی.سلینجر ؛ . نظر شخصی من راجع به ناتور دشت: هولدن من رو دیوونه کرد!بذارین این طوری بگم...دلیل اینکه این کتاب رو از کتابخونه به امانت گرفتم این بود که بارها اسمش رو دیده و...
-
دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد(گاوالدا)
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1388 14:12
اولین کتابی که تابستون امسال به خوندنش گرفتم،" دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد "بود.این کتاب در لیست کتابهایی بود که میخواستم از هرجایی گیر اومد بخرم.روزی که آزمون آخر سنجش بود از "خانه کتاب سبز" شیراز خریدم. کتاب مجموعه داستانی هست که نویسنده در سن 29 سالگیش اون رو نوشته و در مقدمه ی کتاب ادامه...