طاعون(آلبر کامو)

 

آنها هیچ به فکر پایان این دوره بدبختی نبودند و آینده را هم پیش بینی نمی کردند و با این حال این وضع نمی توانست ادامه پیدا کند،زیرا همه مجبور بودند خود را فریب بدهند. سعی داشتند بیماری را از یاد برده و این زندگی پر حرارت را یک نوع زندگی جدید تلقی نمایند.


 

 

البته وقتی مصیبت عمومی شد تحمل آن آسانتر می شود به همین جهت کسانی که مجبور بودند در منزل زندانی شوند، به فکر اینکه دیگران هم بایستی در منزل بمانند، زیاد اظهار ناراحتی نمی نمودند و به هم دیگر می گفتند چه مانعی دارد اگر ما زندانی هستیم دیگران هم مثل ما هستند، و باید در منزل بمانند.


 

 

من می دانم که کسی که در این جهان دیگری را آلوده نکند کسی ست که عرضه و لیاقت نداشته، و برای اینکه انسان بی عرضه باشد باید خیلی ارده داشته باشد. بلی آقای دکتر. بد بودن بسیار بد است، اما کسی نیست که بتواند از بدی دوری کند. از اینجاست که من همیشه فکر می کنم برای جامعه ارزشی ندارم و از روزی که نخواسته م کسی را بکشم خود را از جمع مردم جدا می دانم، دیگران بمانند و تاریخ انسانیت را درست کنند.. من حق ندارم درباره دیگران قضاوت کنم.

 

 

 

 

کتاب: طاعون

نویسنده: آلبر کامو

مترجم: عنایت الله شکیباپور

موسسه مطبوعاتی فرخی

خوشی ها روزها(پروست)

از خانه خانم و آقای الف بیرون می آیید و به دیدن خانواده ب می روید، و حماقت و بدجنسی و وضعیت اسف بار الف ها برایتان چون روز روشن می شود. سرشار از ستایش روشن بینی ب ها می شوید و شرمتان می آید از اینکه از اول برای الف ها احترام قائل بودید. اما وقتی دوباره به خانه شان می روید می بینید آنها هم ب ها را، تقریبا به همان شیوه خودشان، قصابی می کنند. از خانه یکی به خانه دیگری رفتن به بازدید از اردوگاه های متخاصم می ماند. منتها چون هیچ وقت اینها صدای آتشبار آنها را نمی شنوند، فکر ی بینی که اسلحه همان اسلحه و نیروی دو طرف ، یا به عبارت بهتر ضعف دو طرف، کمابیش مساوی ست، دیگر جایی برای ستایش از آنی که شلیک می کند، و تحقیر آنی که هدف قرار گرفته باقی نمی ماند. این مرحله شروع فرزانگی است. خود ِ فرزانگی آن است که با هر دو قطع رابطه کنی.  

 

 

***

 

نخستین نیاز به درد دل گفتن در او از نخستین سرخوردگی احساسش زاده می شد، همان سان طبیعی که معمولا از نخستین کامیابی های عشق زائیده می شود. ویولانت هنوز عشق را نمی شناخت. کمی پس از آن به رنج عشق دچار شد، که تنها شیوه شناخت آن است. 

  

***

دنیای هنر همین قدر منسجم، اما متفاوت است. هر هنرمندی اهل لودگی ست، با خانواده اش به هم زده، هیچ وقت کلاه سیلندر به سرش نمی گذارد، به یک زبان مخصوص حرف می زند، همه زندگی هنرمند جماعت صرف این می شود که به مامورهای اجرا کلک بزند و برای رقص های لباس مبدل، لباس های عجیب غریب و مسخره پیدا کند. این همه مدام شاهکار بیرون می دهند و برای بیشترشان زیاده روی در شراب و عشق شرط لازم خلاقیت یا حتی نبوغ است. روزها می خوابند و شب ها دوره می افتند، معلوم نیست کی کار می کنند، همیشه سرشان به هواست و کراوت شل و ولی از گردنشان آویزان است و با باد تکان می خورد، و دم دم سیگار می پیچند.   

 

***

 

"هواهای نفسانی آدمی را به هر سو می کشاند، اما چون سپری شد شما را چه می ماند،؟ عذاب وجدان و اضمحلال روان. شادمانه می رویم و غمین باز می آییم، و خوشی های شام اندوه بامداد است. این چنین کام دل اول خوش می آید اما عاقبت می آزرد و می کُشد." 

 

*** 

 

اگر چنان است که سنت اگوستن می گوید، دوباره پاکدامن شدن از بودنش دشوار تر باشد، می توانم بگویم که من این نیکی دشوار را شناختم. 

 

 

 

 

کتاب: خوشی ها و روزها

نویسنده: مارسل پروست

مترجم: مهدی سحابی

نشر مرکز

دنیای قشنگ نو(آلدوس هاکسلی)

آنهایی که خود را تحقیر شده حس می کنند، به همان اندازه می کوشند تا خود را تحقیرکننده بنمایانند. 

 

 

..هنری با بزرگواری تزویرآمیزی افزود:" کارش رو خیلی خوب انجام میده."

-" می دانم. اما همین بهترین دلیل برای سختگیری است. برتری ذهنیش برایش به همان نسبت مسوولیت های اخلاقی به بار آورده. هر چه استعدادهای آدم بیشتر باشد، قدرتش در گمراه کردن زیادتر است. یک نفر رنج بکشد، بهتر است تا عده زیادی فاسد بشوند. اگر منصفانه قضاوت کنید می بینید هیچ اهانتی شنیع تر از داشتن رفتار غیر متعارف نیست. قتل فقط باعث از بین رفتن فرد می شود_ وانگهی مگر فرد چیست؟" با حالت برانداز کردن، ردیف میکروسکوپ ها، لوله های آزمایش و دستگاه های تخم گیری را نشان داد. " ما می توانیم فرد جدید را با کمترین زحمت بسازیم _ هر قدر دلمان بخواهد. غیر متعارف بودن فقط حیات فرد را مورد تهدید قرار نمی دهد، بلکه تهدیدش متوجه تمام اجتماع است." و تکرار کرد:" بله تمام اجتماع..." 

 

 

 

 

"دنیای قشنگ نو" نمایان ترین اثر هاکسلی است. بعضی از منتقدان، طنز این کتاب را بیش از حد تلخ و تند می دانند. پرخاش توفنده ای که هاکسلی به صنعت گرایی دیوانه وار انسان امروز می کند، در عین حال هم امید او را به بشر و هم نومیدی او را از بشر نشان می دهد. به یک اعتبار در تحلیل آخر، این کتاب را باید خوشبینانه دانست، زیرا با وجود تهدید همه جانبه ای که حیات بشر را احاطه کرده است، هاکسلی به بقای او اعتقاد دارد. از طرف دیگر شاید بتوان گفت که هاکسلی "امروز" را هجو می کند، نه آینده را. ناکجاآباد فردای او، همین خراب آباد امروز ماست. "دنیای قشنگ نو" از اعقاب جمهوریت افلاطون است و به گفته یکی از ناقدان، هاکسلی اتوپیا را از آن جهت علم می کند که دیگر هرگز علم نشود. آخرین سخن او این است که: امکان زیستن هست، ولی اینگونه زیستن زندگانی نیست.... 

 

 

 

 

 

کتاب: دنیای قشنگ نو

نویسنده: آلدوس هاکسلی

مترجم: سعید حمیدیان

انتشارات نیلوفر