عقاید یک دلقک(هاینریش بل)

..قضاوت من درباره ی مسائل مربوط به مدرسه بی ارزش است. از همان ابتدا اشتباه بود که مرا بیشتر از آنکه قانونن اجباری بود، به مدرسه بفرستند، حتی همان دوره ی اجباری هم زیاد بود. من هیچ وقت به این خاطر معلمینم را شماتت نمی کردم، بلکه پدر و مادرم را مقصر می دانستم. این عقیده که "او باید دیپلمش را بگیرد" مسئله ای ست که "کمیته ی مرکزی آشتی نژادی" باید به آن توجه کند. واقعن این یک مسئله ی نژادی ست: دیپلمه، معلم، دبیر، لیسانسه، غیر لیسانسه، هر یک از اینها یک نژادند...  

 

...در فیلم های هنری همیشه دردهای روح هنرمند، احتیاج و جنگ او با شیطان مربوط به گذشته است. یک هنرمند زنده که سیگار ندارد و نمی تواند برای زنش کفش بخرد برای آنها جالب نیست، چون هنوز یاوه گویان و شیادان سه نسل تمام تایید نکرده اند که او یک نابغه است. یاوه گویی یک نسل برایشان کافی نیست. 

 

 

 

 

***

بعضی موقعا نوشتن یک تکه از کتاب کافی نیست. بعضی کتاب ها بایستی به طور پیوسته خونده بشن تا قشنگیشون(؟) رو بفهمی 

باری این کتاب،چیزی بود که پیش از این هم خونده بودم تا یک/سومش رو و بعد از اون دیگه نتونستم. این بار که خوندمش انگار که از نو دارم میخونم_که واقعنم همینطور بود_ خیلی دوس داشتمش. هر چند که بعدش دچار یک افسردگی ِ بدتر از پیشی شدم. نمیدونم.. شایدم واقعن به این کتاب مربوط نباشه .. اما مطمئنم بی تاثیر نبوده. اونقدر شخصیت اصلی جرات داره و با همه ی بی اعتقادیش، وجدان داره و انقدر جسارت داره که به هر آدمی علنن توی صورتش به احساسی که ازشون داره اقرار میکنه و آی من عاشق این جسارت که چه عرض کنم، شهامتم! 

 

کتاب: عقاید یک دلقک

نویسنده: هاینریش بل

ترجمه ی شریف لنکرانی

انتشارات جامی