خوشی ها روزها(پروست)

از خانه خانم و آقای الف بیرون می آیید و به دیدن خانواده ب می روید، و حماقت و بدجنسی و وضعیت اسف بار الف ها برایتان چون روز روشن می شود. سرشار از ستایش روشن بینی ب ها می شوید و شرمتان می آید از اینکه از اول برای الف ها احترام قائل بودید. اما وقتی دوباره به خانه شان می روید می بینید آنها هم ب ها را، تقریبا به همان شیوه خودشان، قصابی می کنند. از خانه یکی به خانه دیگری رفتن به بازدید از اردوگاه های متخاصم می ماند. منتها چون هیچ وقت اینها صدای آتشبار آنها را نمی شنوند، فکر ی بینی که اسلحه همان اسلحه و نیروی دو طرف ، یا به عبارت بهتر ضعف دو طرف، کمابیش مساوی ست، دیگر جایی برای ستایش از آنی که شلیک می کند، و تحقیر آنی که هدف قرار گرفته باقی نمی ماند. این مرحله شروع فرزانگی است. خود ِ فرزانگی آن است که با هر دو قطع رابطه کنی.  

 

 

***

 

نخستین نیاز به درد دل گفتن در او از نخستین سرخوردگی احساسش زاده می شد، همان سان طبیعی که معمولا از نخستین کامیابی های عشق زائیده می شود. ویولانت هنوز عشق را نمی شناخت. کمی پس از آن به رنج عشق دچار شد، که تنها شیوه شناخت آن است. 

  

***

دنیای هنر همین قدر منسجم، اما متفاوت است. هر هنرمندی اهل لودگی ست، با خانواده اش به هم زده، هیچ وقت کلاه سیلندر به سرش نمی گذارد، به یک زبان مخصوص حرف می زند، همه زندگی هنرمند جماعت صرف این می شود که به مامورهای اجرا کلک بزند و برای رقص های لباس مبدل، لباس های عجیب غریب و مسخره پیدا کند. این همه مدام شاهکار بیرون می دهند و برای بیشترشان زیاده روی در شراب و عشق شرط لازم خلاقیت یا حتی نبوغ است. روزها می خوابند و شب ها دوره می افتند، معلوم نیست کی کار می کنند، همیشه سرشان به هواست و کراوت شل و ولی از گردنشان آویزان است و با باد تکان می خورد، و دم دم سیگار می پیچند.   

 

***

 

"هواهای نفسانی آدمی را به هر سو می کشاند، اما چون سپری شد شما را چه می ماند،؟ عذاب وجدان و اضمحلال روان. شادمانه می رویم و غمین باز می آییم، و خوشی های شام اندوه بامداد است. این چنین کام دل اول خوش می آید اما عاقبت می آزرد و می کُشد." 

 

*** 

 

اگر چنان است که سنت اگوستن می گوید، دوباره پاکدامن شدن از بودنش دشوار تر باشد، می توانم بگویم که من این نیکی دشوار را شناختم. 

 

 

 

 

کتاب: خوشی ها و روزها

نویسنده: مارسل پروست

مترجم: مهدی سحابی

نشر مرکز

نظرات 2 + ارسال نظر
سفیدکمرنگ یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:41 ب.ظ http://www.elhamazimi.blogfa.com

بیشتر از بخش های گزیده ی کتاب نظر خود شما به عنوان یه خواننده ی حرفه ای برام مهمه . کاش بیشتر از نگاه و نظر خودتون روی کتاب بنویسید :)

چشم عزیزم:)

سارو جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:21 ق.ظ

هنوز کتابی از خود پروست نخوانده ام. اما "پروست چگونه می تواند زندگی شما را دگرگون کند" از آلن دوباتن / ترجمه گلی امامی رو خواندم. واقعا پروست برای خودش یه فلسفه داره و من هر چه به خودم نگاه میکنم، ناخودآگاه مثل پروست برای خودم دنیا رو تجزیه و تحلیل کردم. (البته پروست کجا و من کجا..)
قبولش دارم....

پس امیدوارم کتاباشو بخونی:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد