آرش در قلمرو تردید(نادر ابراهیمی)

"حدیث کرد مارا  علی بن موسی بن متوکل ،گفت که حدیث کرد ما را احمدبن ادریس بن جمهور،گفت که حدیث کرد ما را پدرم از محمد بن حسین بن ابی الخطاب از پدرش و از پدرانش... که شبی هرمز هیربد ، در خفا به خانه ی سلمان عرب که از پارسیان تازه مسلمان بود فرود آمد . پس گفت :" ای سلمان !مرا برگوی که کیش قدیم چه کم داشت که دین تازه پذیرفتی؟" سلمان ،وی را پاسخ داد که هیچ ، الا جهنمی سخت سوزان ، زیرا بی هراس از چنان آتش خوفناکی هرگز هیچ بنده بندگی نکند .

و خدای عزوجل دانست که ثبات نخواهد یافت مگر به تهدید جاوید جهنمی هراس انگیز ... و آدمی را به خویش رها کردن و به نیک گفتاری و نیک کرداری خواندن و مکافاتی عظیم بر دوش گناهکاران و گمراهان نهادن کاریست سخت عبث ،که اگر زمام آدمی بدو سپردی گامی ننهادی مگر به خطا .. گفت دانستم .... "(قیاس الادیان و المذاهب)

اخلاقی که بر تهدید استوار باشد ، پوزخند برا اخلاق است . سر اسر تزویز !( پاسخ ناپذیر)

"مرد تنها از کمترین دره های ناپیدای روان ،حامیان تزلزل ناپذیری می طلبید:" هان ای آرش ،پایدار باش ! تنهایی ،شکوه دردناک فتح تو را بیشتر می کند ." لیکن زمان ،سنگ و تنهایی به دام دل بریدگی اش می کشید .

در اینجا فریاد می زد :" تقدیر با من است ،طبیعت با من است و خدا با من " و آنجا ،چند گامی فراتر به خود می گفت :"کدام تقدیر ،کدام طبیعت ، کدام خدا؟" به کمان کودکانه ی خود می نگرسیت و تیر فراخور آن کمان . تلخ ترین خنده های روزگار بر لبش می نشست . دمی دلش را به این خیال خوش می کرد که "تیر منم ، کمان منم ،قدرت روزگار ، من!" و لحظه ی کوتاهی بعد :" نه...فریبکار من!"....

کتاب: آرش در قلمرو تردید (مجموعه داستان)

نویسنده : نادر ابراهیمی

انشارات روزبهان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد