طبل حلبی(گونتر گراس)

... امروز دیگر قهرمانی وجود ندارد که آدم داستانش را بنویسد، چون دیگر فرد به خود معتقدی باقی نمانده، و اصلا فرد باوری بر افتاده و انسان تنهاست و تنهایی آدم ها همه به هم می ماند و هیچکس حق ندارد آن جور که خودش می خواهد تنها باشد و آدم ها آحاد توده ای تنها و بی نام و بی قهرمانند. به عقیده ناصحان این حرف ها  ممکن است به جا و برای خود حاوی حقیقتی باشد اما من از طرف خودم که اسکارم و نیز از طرف پرستارم برونو می خواهم رک و راست خدمتتان عرض کنم که ما هر دو برای خود قهرمانیم و شباهتی هم با هم نداریم. 

او پشت سوراخش مرا می پاید و من این طرف سوراخ پاییده می شوم، وقتی هم که در را باز می کند و پیش من می آید، با همه رفاقت و در عین تنهایی مان، دو فرد از توده ای بی نام و قهرمان نیستیم.



(دامن ِ گشاد)










کتاب: طبل حلبی

نویسنده: گونتر گراس

ترجمه سروش حبیبی

انتشارات نیلوفر

نظرات 2 + ارسال نظر
محسن سه‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:16 ب.ظ

سلام.
کاش در دسترس بودی...

که؟

مسافر چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:47 ب.ظ

یکبار شروع کردم بخوندنش و ناتمام موند باید از اول شروع کنم
ممنونابت زحمتی که می کشی

خاهش میکنم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد