یک هفته ای را که نبودم نتوانستم کتابی بخوانم.وقتی آمدم هم سرم گرم شد به نتایج کنکور و انتخاب رشته ها.حالا که فارغ از هرچیز شده ام (تقریبن!)میتوانم از کتابی بنویسم که شب گذشته برگ آخرش را هم خواندم:
همنوایی شبانه ی ارکستر چوب ها
مد شده است شاید.شاید هم زمانه تغییر کرده و آدم هایش.هر چه هست ٬احساس می کنم مدتهای مدیدی ست کسی از شخصیت های مثبت خیلی خوشش نمی آید.من یکی دیوانه ها را ترجیح می دهم.عجایب را همین طور.بنابراین این کتاب برایم خیلی خوشایند و قشنگ بود!
واقعیت در داستان هم داشت.مثل قصه ای که سعی کردم بنویسم.(پیش از خواندن این کتاب)و البته نمی گویم این ایده ی من بود!ولی برایم جالب بود که یک نفر ایده ی مرا که ایده ی خودش بوده چه زیبا به کار برده:داستان نوشته و داستانش در رابطه با داستانش است!
از متن کتاب:
کتابِ همنوایی شبانه ی ارکستر چوب ها را من سال ها پیش نوشته بودم٬خیلی پیشتر از آن همه اتفاقاتی که رخ بدهد.داستانی کاملا خیالی.در آن هنگام هیچ کدام از شخصیت ها را هم نمی شناختم.حتا سید و رعنا را.بعد زندگی ام شبیه این کتاب شد..
چیزی که برا خیلی هامون پیش میاد!
به نویسنده هایی مثل رضا قاسمی حسودی می کنم.
و این کتاب پیشنهاد میشه.هرچند میدونم خیلی از شماها خوندیدش.
نام کتاب: همنوایی شبانه ی ارکستر چوب ها
نویسنده:رضا قاسمی
قیمت:۳۵۰۰تومان
انتشارات نیلوفر
و اما ملاک هایی برای ترغیب کسانی که هنوز مایل به خرید این کتاب نیستند:
برنده ی جایزه ی بهترین رمان اول سال ۱۳۸۰ بنیاد گلشیری
رمان تحسین شده ی سال ۱۳۸۰ جایزه ی مهرگان ادب
برنده ی بهترین رمان سال ۱۳۸۰ منتقدین مطبوعات
خب خوب است با یکی را تا نیمه خوانده ام!
چرا تا نیمه؟!
حیفه کتابای خوب رو تموم نکنی!
حیف این یکی رو هم خوندم ......
کاره خوبی میکنی جوایزشم می نویسی چون عده ای( مثلا خودم ) به جوایزم نگاه می کنم .....
من خودمم همین طورم.
به جوایزش
به تعداد چاپ و تیراژ هاش.
ولی خب
این دومی خیلی موسخ نیس
چون داشتیم از فهمیه ی رحیمی که تا چاپ ۶۰ هم رفته!
چرا راه دور میری؟
کافه پیانوی خودمون که همچنان هم پرفروش هستو چرا نمی گی؟
یا ((دا)) رو که به سبک کتاب قصه های دوران کودکی وسطش عکس داره!
میگم یه پیشنهاد دارم:
دلم می خواد راجب بعضی از کتاب ها یه متن کوچیک بنویسم.بعد دلم نمی خواد تو وبلاگ خودم باشه.اگه متن را واست بفرستم اینجا میذاری؟
آره واقعن!
خدا نکنه دیگه هیچ نویسنده ای مث فرهادی از آب در آد!
دا رو نخوندم هنوز!
آره می تونی
خوشحالم میشم!
میتونی به عنوان یک دستیار باشی
همه می تونن!:)
بالاخره من یکی رو خوندم:دی
کاش نظرتم راجع بهش می نوشتی!
کاش خودت هم نظرت رو می نوشتی خب!
راست می گی!اینجا جای نظر من خالیه:دی
من که خیلی خوشم اومد.با اینکه کم خوندم ولی این جزء بهترین کتابایی ئه که خوندم تا حالا!
من یه بار و نیم خوندمش.یه بار کامل و یه بار تا نصفه.ولی اگه باز دستم بیفته دوباره می خونمش.چون خیلی جاهاشو یادم رفته.
کلا خیلی خوب بود.
:دی
:دی
والا کتاب خریدن خوبه اما خونههای الان اندازه لونه ... کتابخونه هامونم اب رفته نمیشه هر کتابی میبینی و میشنوی خرید هههههی حتما کتاب جالبی این یکیحتما میخرم
آخی!
حق داری!
آره خوبه بخر!
کتاب از اساسی ترین چیزاییه که باید تو هر خونه ای به مقدار لازم باشه!
اون کتاب جلد آبی گوشه ی عکس از فریبا وفی نیست؟!
چرا!
و کتاب بعدی ای هست که بعد از تنهایی پر هیاهو میخونمش!
من اصلا خوشم نیومد از این کتاب
من دوستش داشتم ولی
کاش میشد پست هات میل میشد.وبلاگت خیلی خوبه.
همین الان تمام کردم. دنبال نقدش میگشتم رسیدم به این وبلاگ
- جالب
- دوست داشتنی
- کشش زیاد برای خوندنش بیشتر از طریق جمله بندی ٬ طرز بیان ایجاد میشه تا داستان
- بی محتوا مخصوصا دو قسمت های آخرش
- رضا قاسمی نویسنده خوب و خلاق ولی نه باهوش
نظر من.
محترمه!
تازگی ها بسیار علاقه مند شدم به آثار پست مدرن. همنوایی شبانه هم یکیش! :)
کتاب جالبی بود تا حالا عینش رو نخونده بودم.انگار مثل دیوان شمس جوششی سروده / نوشته شده بود.
ادمای دیوونه ی این طوری رو دوست دارم ممنون اقای قاسمی و ممنون مرجان خانوم که مارو هم تو لذتاتون شریک میکنین.من امروز با وبتون اشنا شدم...عااالییه.
سلام این کتابو دوست داشتم...
کتاب های خوبی تو آرشیو خونده هات هست...
امیدوارم باقیشم دوس داشته باشی