-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 اسفندماه سال 1392 15:26
«کلاهِ کلمنتیس» مصاحبه و نوشتارهایی از میلان کوندراست که بسترشون عمدتن جوامع توتالیتر و یا نصفهنیمه تحقق یافتهها و نیافتههای کمونیسته. خوندن این کتاب که مثل ِ باقی کتابهای کوندرا در عین شخصیتپردازی ِ قوی، دیدی روانشناختی از جامعه به دست میده شدیدن.. (بگم لذتبخش؟ نه.آگاهیبخش مناسبتره.) خوندن این کتاب بعد از...
-
خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پارهوقت (شرمن الکسی)
چهارشنبه 7 اسفندماه سال 1392 14:45
مثل ِ هولدن ِ «ناتور دشت» اما کمی عصبیتر و البته با حقی بیشتر. راوی داستان یه نوجون ِ سرخپوست که سالهاست به صورت جد اندر جد توی یه جایی که به نظر میاد تبعیدگاه بوده به نام «قرارگاه» با سرخپوستهای دیگهی قبیلهشون زندگی میکنن. و قسمت اعظمی از متن دلخوریها و نظرهای شخصی ِ عمومن درستِ راویه. کسی که سعی میکنه تابوی...
-
میرا(کریستوفر فرانک)
سهشنبه 29 بهمنماه سال 1392 09:23
از آن دسته کتابهای ِ 1984ی. از آن دست روایتکنندگان جامعههای کمونیست. بحث انحطاط شخصیتِ فردی و معیار ِ اجتماعی بودن برای «ارزش» تلقی شدنِ هرچیز. توی این زمینه و مضمون این چهارمین کتابیست(کمابیش) که میخوانم. یعنی بعد از سالارمگسها و 1984 و دنیای قشنگِ نو. و خب اگر بنا به تحلیل ساختار باشد و شیوهی روایت داستان،...
-
:)
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1392 13:41
من دارم برا ارشد میخونم مثلن برا همینه که کتابی نخوندهم که بخوام به بهونهش اینجا رو بهروز کنم قربون همهی شما (چه لب درشتی داره خانوم!) و در آخر پیامهاتون رو بخاطر اینکه هنوز فرصت جواب دادنشون پیش نیومده تایید نکردهم.
-
ناخودآگاه(آنتونی ایستوپ)
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1392 00:50
دکارت انسان مدرن را در ظرفیت اش برای شک کردن به خودش پایه ریزی کرد ولی برای لکان این خودآگاهیِ ژرف اندیش، روایتی فریبکار از آرمانِ من به دست می دهد:"cogito [من می اندیشمِ] فلسفی در مرکز سرابی استکه انسان مدرن را چنین مطمئن از خود می کند حتی در تردیدهایی که درباره خودش دارد، و حتی در سوءظنی که آموخته است به دام...
-
ماجرای عجیب سگی در شب(مارک هادون)
پنجشنبه 17 اسفندماه سال 1391 00:45
"ماجرای عجیب سگی در شب" روایت "اول شخص واری" از پسری اوتیسم است. کسی که رفتارهای عادی را متوجه نمی شود و از طرفی هوش ریاضی و منطقی ِ بسیار بالایی دارد. و تبعن از زبان چنین شخصی و در واقع از نگاه او، هر متنی خاندنی می شود. این کتاب برای من مخلوطی بود از شیوه ی روایت ِ هولدنِ "ناتور...
-
معرفی و بررسی دو کتاب ِ "1984" و "دنیای قشنگ نو"
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 11:32
جایی که دیکتاتوری، دموکراسی می شود معرفی و بررسی دو کتاب ِ "1984" و "دنیای قشنگ نو" ادارۀ یک کشور، به طوری که اکثریت مردم راضی اش باشند، یک هنر است. هنری که _علی رغم هنر بودنش_ زیبایی ندارد و بالعکس پر از حیله گری و زشتی است و اوج هنر بودنِ این نوع حکومت ها، زمانی مشخص می شود که مردم، حیله ها را...
-
طبل حلبی(گونتر گراس)
دوشنبه 20 آذرماه سال 1391 12:21
... امروز دیگر قهرمانی وجود ندارد که آدم داستانش را بنویسد، چون دیگر فرد به خود معتقدی باقی نمانده، و اصلا فرد باوری بر افتاده و انسان تنهاست و تنهایی آدم ها همه به هم می ماند و هیچکس حق ندارد آن جور که خودش می خواهد تنها باشد و آدم ها آحاد توده ای تنها و بی نام و بی قهرمانند. به عقیده ناصحان این حرف ها ممکن است به جا...
-
روح پراگ(ایوان کلیما)
چهارشنبه 8 آذرماه سال 1391 15:02
وقتی کم کم چهارده سالت بشود،گه گدار فکرت به سمت آن چیزی می رود که می خواهی در زندگی انجام دهی و حتا اگر خودت به فکر این مسئله نباشی دیگران به فکرش هستند،چون زندگی وادارت می کند که تصمیم بگیری به کدام مدرسه بروی یا چه شغلی اختیار کنی.در اردوگاه این حرف ها و فکرها اصلن محلی از اعراب ندارد.مثل هر زندانی دیگری من هم این...
-
مومیا و عسل(شهریار مندنی پور)
جمعه 3 آذرماه سال 1391 23:13
آخر همین نامه خواسته که نصف شب، وقتی همه جا ساکت است بروم شیر آب را طوری باز کنم که چکه کند و توی تاریکی به صدای چک چک گوش بدهم. نوشته این صدا رازی دارد که هرکس آن را بفهمد دیگر همه جای دنیا برایش یکسان می شود.. *** نوشته:"من از سر اینها نمی گذرم تا نفهمم کداممان اصلیم. کداممان حقیقت داریم. نان داغ و پنیر تازه،...
-
ادبیات و انقلاب (یورگن روله)
شنبه 27 آبانماه سال 1391 14:06
نویسندگان و آثار ادبی حتی در حکومت استالین، در تعیین استراتژی کمونیستی نقش حیاتی داشتند. نویسندگان هدف تعقیب و آزار بودند و به قتل می رسیدند، زیرا تشخبص داده شده بود که ادبیات نیرویی خطیر و بالقوه خطرناک است. نقطه حساس و تعیین کننده همین جاست. ادبیات، ولو به شیوه های بی رحمانه و با تحریف معنای آن، مورد تکریم و تعظیم...
-
دوباره از همان خیابان ها(بیژن نجدی)
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1391 22:23
...راستش مرتضی صیاد صیاد هم نبود. یک بچه صیاد بود که سفیدک زیر بغل کتش زمستان ها از دور عرق تن تابستانش را لو می داد. بچه صیادها برای گرفتن ماهی به دریا نمی روند (رودخانه٬ چرا) آن ها کنار دریا روی ماسه جایی که دریا کف دهانش را بالا می آورد (دیدی که) بازی می کنند. راه می روند یا می نشینند تا صیادها با تور از آب بیایند....
-
عصر قهرمان(ماریو وارگاس یوسا)
شنبه 25 شهریورماه سال 1391 14:03
او می توانست تنهایی و تحقیری را که از کودکی شناخته و روحش را زخمی کرده بود، تحمل کند. آنچه ترسناک بود، این حبس، این تنهایی عظیم نا آشنایی بود که او انتخابش نکرده و مثل لباس عذاب آور تنگی به او تحمیل شده بود. در مقابل در اتاق ستوان ایستاده بود، اما هنوز دستش را برای زدن ضربه بلند نکرده بود. با اینهمه می بایست که این...
-
شب هول(هرمز شهدادی)
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 08:21
وحشت همیشه با ماست.مثل خدا که همیشه با ماست.باورمان نمی شود که می شود نترسید.همان طور که باورمان نمی شود که می شود خدایی نباشد.حتا تصورش برایمان مشکل است.لاک پشت بدون لاک تاب هوا را هم ندارد.و ترس ما لاک ماست.پوسته ای سخت است که فضای بیرون، از هوای بیرون و از نفس آدم های بیرون جدایمان می کند.همیشه محتاطیم.به کوچکترین...
-
مروارید(جان اشتاین بک)
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 10:50
کینو می دانست که خدایان دوست ندارند انسان ها نقشه بکشند و دوست ندارند موفق شوند، مگر اینکه اتفاقی باشد. می دانست که اگر انسان ها کوشش کنند و موفق شوند خدایان از آن ها انتقام خواهند گرفت. از این رو از نقشه کشیدن می ترسید... "مروارید" جان اشتاین بک، راستش به پای "موش ها و آدم ها" نمی رسید به نظر من....
-
دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد(شهرام رحیمیان)
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1391 16:39
کتاب راجبه یکی از اعضای کابینه ی دکتر مصدقه، که بعد از سقوط وی، دستگیر می شه و تحت بازجویی شدید ازش میخان علیه مصدق یه سخنرانی رادیویی داشته باشه.. که البته دکتر نون راضی نمیشه و ترجیح میده شکنجه رو تحمل کنه اما تا وقتی که پای زنش رو وسط می کشن.... کتاب یک جورهایی شبیه "شازده احتجاب" بود، یا دستکم من رو یاد...
-
حدیث دیو و ماهیگیر(هوشنگ گلشیری)
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1391 16:24
آقایی آمده بود همه ی کتاب های قدیمی اش را ریخته بود توی کتابفروشی و خاسته بود کتاب ها را بفروشد. توی جستجوهایم به "حدیث دیو و ماهیگیر" برخوردم. نه اسمش را پیش از آن شنیده بودم و نه نیازی بود به شنیدن هم. گلشیری بود بهرحال و دلم مسلمن میخاست بخرمش برای خاندن. کتاب انگار که دلش میخاسته باز آفرینی باشد، اما...
-
وداع با اسلحه(همینگوی)
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 11:35
نجف دریابندری در "پیرمرد و دریا" مروری بر آثار و زندگی ِ همینگوی داشته، که بسیار خاندنی ست. طبق توافقی که با دریابندری درباره ی آثار همینگوی داشته م، چیزی که بیش از همه میان کتابهاش مطرح است، شخصیت ِ "شریف" آنهاست. شخصیت هایی که جدا از مکان و زمان و موقعیت، همیشه طبق فطرت خود، انسانیت شان را حفظ...
-
موش ها و آدم ها(جان اشتاین بک)
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 12:08
کتاب "موش ها و آدم ها" کتابی ست تاثیرگذار که در دوران رکود بزرگ اقتصادی آمریکا نوشته شده و افراد فرودست و فقیری رو به تصویر می کشه که در پی آرزوی آینده ای بهتر _که هیچ وقت تحقق پیدا نمی کنه..._ به کارگری برای ثروتمندان جامعه مشغول می شند... جان اشتاین بک شخصیت های کتابش رو گرفتار تقدیر میدونه و تحقق...
-
ذوب شده(عباس معروفی)
سهشنبه 27 تیرماه سال 1391 12:04
دقیقن کتابهای عباس معروفی بهترینند! مدتی پیش "سال بلوا" ش رو تموم کردم و عالی بود کتاب .. فوق العاده ... متاسفانه هنوز فرصت نکرده م ازش بنویسم .. و اما این کتاب ... "ذوب شده" به گفته ی نویسنده: حیال و خاطره های او از فضایی ست که در آن نفس کشیده و زیسته است. داستان نویسنده ای که زیر بازجویی و شکنجه...
-
تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ(نادر ابراهیمی)
سهشنبه 27 تیرماه سال 1391 11:41
آخر این کتاب نوشته م: خب... نادر ابراهیمی تقریبن هیچ وقت از سری نویسنده های مورد علاقه م نبوده ... به حق بعضی نوشته هاشو دوست دارم در واقع _ با وجود همه تناقض به جود اومده تو حرفام _ .. هرچه تا بحال خونده م ازش رو دوست داشته م .. ولی نه به قدری که با شوق برم سراغ باقی کتابهاش.... جالبه/ بعد از این رفتم سراغ...
-
برف سیاه(بولگاکف)
دوشنبه 19 تیرماه سال 1391 11:43
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA "برف سیاه" حدود 25 سال پس از مرگ بولگاکف در شماره ماه آگوست 1965 مجله ادبی "نووی میر" در شوروی با نام "رمان تئاتری" چاپ شد. این اثر ناتمام را بولگاکف در 1930 نوشت و آن را در کشو میزش بایگانی کرد. برف سیاه نوشته ای سراپا طنز و نیش و کاریکاتوری...
-
مارمولک ها هم غصه می خورند(پرویز رجبی)
دوشنبه 12 تیرماه سال 1391 21:45
" حسنک هنگامی که وزیر سلطان محمود بود در بازگشت از مکه از خلیفه فاطمیان مصر، خلعت گرفته بود و در نتیجه تهمت قرمطی بودن را برای خود فراهم آورده بود. و در آن روزگاران آسانترین شیوه ی از میدان به در کردن رقیبان بستن اتهامی از این دست به دامن آن ها بود..." "جوانی از جوانی دیگر پرسیده بود که چرا قرمطی ها را...
-
آدم ها (احمد غلامی)
دوشنبه 12 تیرماه سال 1391 21:42
وقتی فهمید می خواهم روزنامه نگار شوم، بلند شد رفت و یک استکان چای آورد و گفت:"دیوونه ای." تعجب کردم. فکر می کردم تشویقم کند، نکرد که هیچ بلکه سرزنشم هم کرد و گفت:"برو دنبال خودت." گفتم:"یعنی چی؟" بعد انگار که از خنگ بودنم عصبانی شده گفت:" معلومه به درد روزنامه نگاری می خوری!"...
-
جیرجیرک(احمد غلامی)
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1391 13:23
بنفشه گفت:"خیلی کیف داشت. رگمو که زدم، احساس سبکی کردم. انگار خونی که از رگ هام بیرون می زدباعث همه بدبختی هام بود. داشتم سبک می شدم، مادرم نذاشت. وگرنه الان مث پر کلاغ سبک شده و رفته بودم آسمون ." همیشه مادرها هستند که نمی گذارند ما سبک بشویم و به آسمان برویم. آنقدر ما را دوست دارند که نخ ما را می بندند به...
-
چکیده تاریخ ایران(حسن نراقی)
شنبه 6 خردادماه سال 1391 14:55
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA از کارهای شاخص و بارز اردشیر، احیای مجدد آیین زرتشت بود. دخالت و نظارت علمای مذهبی را که در دروره اشکانیان به حداقل رسیده بود، دوباره برقرار نمود و مجلس ملی متشکل از مغ های بزرگ تشکیل داد و از میان آنان هفت مغ بزرگ را برای سرپرستی این مجلس تعیین کرد و کار مهمی نبود که بدون...
-
برو ولگردی کن رفیق(مهدی ربی)
سهشنبه 2 خردادماه سال 1391 10:10
کاش کسی پیدا می شد و تفنگی روی شقیقه ام می گذاشت یا لوله اش را می گذاشت توی دهانم و فریاد می کشید:"خفه شو و گرنه ماشه رو می چکونم" خفه شو و سر جایت بمان. حرکتی نکن. تصمیمی نگیر. حرفی نزن. کاش کسی بود که فرمان می داد. فرمان توقف. احساس می کنم هر عملی انجام می دهم، دست به هر کاری می زنم، هر تصمیمی که می گیرم،...
-
یک گل سرخ برای امیلی(فاکنر)
دوشنبه 1 خردادماه سال 1391 11:42
پدرش همیشه همین طور بود. آزادی و حتی جرات گرگ مانند او برای خودش امتیازی نبود، ولی در غریبه ها خیلی اثر می کرد... سبعیت غارتگرانه ی نهایی و نامرئیش اعتماد کسی را جلب نمی کرد، ولی این احساس را به وجود می آورد که آن ایمان وحشیانه ای که به صحت اعمال خودش دارد به نفع همه کسانی ست که منافعشان با منافع او جور باشد. آن شب در...
-
ترجمان دردها(جومپا لاهیری)
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1391 02:19
مادرم گفت:" لیلیا توی مدرسه درسش خیلی زیاد است. ما حالا اینجا زندگی می کنیم، لیلیا اینجا به دنیا آمده است." به نظر می رسید واقعا به این مسئله افتخار می کند، انگار بازتابی از شخصیت من باشد. از نظر او من همه چیز می دانستم، زندگی ام در امن و اسایش و با تحصیلات خوب و همه جور امکانات تضمین شده بود. هرگز مجبور...
-
جای خالی سلوچ(دولت ابادی)
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1391 20:38
"بی کار سفره نیست و بی سفره، عشق. بی عشق سخن نیست و سخن که نبود فریاد و دعوا نیست، خنده و شوخی نیست؛ زبان و دل کهنه می شود، تناس بر لب ها می بندد، روح در چهره و نگاه در چشم ها می خشکد، دست ها در بیکاری فرسوده می شوند و بیل و منگال و دسنکاله و علفتراش در پس کندوی خالی ، زیر لایه ضخیمی از غبار پنهان می کند. دیگر...