"احتمالن برای هر مردی دست کم یک شهر وجود دارد که دیر یا زود به یک دختر تبدیل می شود . اینکه مرد آن دختر را تا چه حد خوب یا بد می شناسد لزوما تاثیری بر این استحاله نمی گذارد . دختر آنجا بود ، تمام شهر بود ، و کاریش هم نمیشد کرد ."
"شاید صرفا زیادی نگران همه چیز بودم . شاید مدام می خواستم از مخاطره ی خراب شدن آنچه با هم داشتیم به واسطه ی رابطه ی عاشقانه پرهیز کنم . دیگر نمی دانم . قدیم می دانستم اما خیلی پیش دانسته هایم را فراموش کردم . آدم نمی تواند تا ابد کلیدی را در جیبش حمل کند که به هیچ چیز نمی خورد ."
"تنها ایوان ساختمان مال آپارتمان طبقه ی پایین من بود . دختری دیدم غرق در تاریک روشنای غروب پاییزی آنجا ایستاده. کاری نمی کردکه بتوانم ببینم ، مگر آنجا ایستادن و تکیه دادن به نرده های ایوان ،و مانع شدن از فروپاشی جهان ...."
(دختری که می شناختم)
کتاب: نغمه ی غمگین
نویسنده:جی.دی.سلینجر
ترجمه: امیر امجد .بابک تبرایی
انتشارات نیلا
سلام ... می خوام حریم رو بخونم ... بعد میام می نویسم
خوبه
امیدوارم خوشت بیاد تو هم!:)
عزیزم حریم رو پیدا نکردم ... باید برم یه چند جا دیگه بپرسم ... دیروز حسش نبود
اما نغمه ی غمگین رو خریدم
کاش از کتابخونه میگرفتیش
چون اگه بیرونم پیداش کنی بعید میدونم دست نخورده باشه!
آره عزیزم اصلا از نغمه ی غمگین خوشم نیومد ۳ تا داستانشو به زور خوندم شاید خوشم بیاد اما دیدم واقعا نمی تونم تحمل کنم
سلینجر همیشه نوشتنش همین جوره ؟ من کتاب های دیگه ای ازش نخوندم ... ناتور دشتشو نخوندم
نمیدونم
سلیقه ایه دیگه
ولی فکر نمیکنم میون طرز نوشتنش تو کتابای مختلفش فرق زیادی باشه
سلام. یه کتاب میخواستم معرفی کنم برات.یهو الان یادم اومد: هیچکس مثل تو مال اینجا نیست/میراندا جولی .- نشر چشمه.
ممنون
اگه بیابمش حتمن ..
لینکی با افتخار فراوان
یه فرهنگی اضافه شد به اد لینکای خونه دل ملت
:)
مرسی.
بیشتر با سلینجر آشنا م کردی.
ممنون.