ماجرای عجیب سگی در شب(مارک هادون)

"ماجرای عجیب سگی در شب" روایت "اول شخص واری" از پسری اوتیسم است. کسی که رفتارهای عادی را متوجه نمی شود و از طرفی هوش ریاضی  و منطقی ِ بسیار بالایی دارد. و تبعن از زبان چنین شخصی و در واقع از نگاه او، هر متنی خاندنی می شود.


این کتاب برای من مخلوطی بود از شیوه ی روایت ِ هولدنِ "ناتور دشت"(همانقدر تند تند و یک نفس پر از قضاوت ها و دیدگاه هایی شخصی)،  و شخصیت ِ مکسِ انیمیشن فوق العاده ی "مری و مکس"(همانقدر در بیرون ساکت و بی ری اکشن و پر از تعجب زدگی از رفتارهای متناقض ِ عادی شده ی انسان های معمولی) و شرلوک هلمزی که این اواخر ساخت ِ بی بی سی اش را دیدم و طبیعتن بسی لذت بخش بود برایم.


"کریستوفر بون" راوی ِ کتاب است. اولش رو در روی تو ایستاده و شروع می کند به حرف زدن. بعد که تعجبت تمام شد و شخصیت دوستداشتنی و عجیبش را پذرفتی میروی کنارش،(بلکن درست پشت سرش، جایی که بتوانی هرچه را نشانت می دهد، از همان بعدِ اشاره اش ببینی) و تو هم پس از مدتی میبینی کریست بد هم نمی گوید. حرفهایش کاملن منطقی است و رفتارهای دیگران را که تطبیق می دهی با قوانینی که برای خودشان دارند، پر از تناقض است. و این چنین است که تو به عنوان ِ شخص سوم داستان درش حضور پیدا می کنی و دلت نمیخاهد کتاب ِ سیصد صفحه ای که داری یک نفسه می خانی اش تمام شود.


میگویید جو مرا گرفته است لابد! شاید هم اینطوری باشد. نمی گویم این بهترین کتابی ست که به عمر خانده م. ولی اعتراف می کنم از آن کتاب هایی بود که شخصیتش تا آخر عمر در ذهن من حضور دارند و خیلی وقت ها دلتنگش هم خاهم شد.




بهترین حالت این است که آدم از اتفاقات خوبی که قرار است بیفتد با خبر شود، درست مثل موقعی که مردم می دانند قرار است در یک روز به خصوص خسوف اتفاق بیفتد یا کسی بداند که قرار است برای کریسمس به او میکروسکوپ هدیه بدهند. و از طرفی بدترین حالت هم این است که آدم از اتفاق بدی که قرار است بیفتد با خبر باشد، درست مثل موقعی که آدم می داند قرار است در یک روز به خصوص برای پر کردن دندانش به دندان پزشکی برود یا قرار است برای تعطیلات به فرانسه برود. اما من فکر می کنم از همه بدتر این حالت است که آدم نداند اتفاقی که قرار است بیفتد خوب است یا بد.





انتشارات افق.

نظرات 9 + ارسال نظر
دانشجوی فلسفه پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 03:18 ب.ظ

سلام امروز با وبلاگتان آشنا شدم، بسیار مفید و جالب و خواندنی است.

محسن پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 04:06 ب.ظ

مرسی

شانای پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 05:38 ب.ظ http://www.somayeh72.blogfa.com

این همه کتاب خوندی!
اورین

:)

سفید کمرنگ سه‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:28 ق.ظ http://satrhayesefid8.blogfa.com

نه نه نه اصلا هم جوگیر نشدی!
سلام!
من سه چار سال پیش خوندمش عاشقش شدم. هیچ وقت از یادم نرفته. کاملا باهات هم نظرم. هولدن کالفید و اینا هم.
عاشقشم. اگر اینو دوست داشتی، حتما "هیچ کس" هان نولن رو هم دوست خواهی داشت. اگر نخونده باشی البته. تو خیلی میخونی ماشالله :)

نه متاسفانه! نخونده‌م
ممنون از پیشنهادت :)

مهدی چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:19 ق.ظ

امروز با وبت اشنا شدم دنبال رمان واسه نمایشگاه می گشنم اگه دوست داشتی خودت چنتا معرفی کن بهم بگو نداشتیم دارم وبتو نگاه میکنم خودم انتخاب میکنم با توجه ب نقدات:)

far جمعه 28 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 03:36 ق.ظ http://http://heshkyevsky.wordpress.com/

خیلی خوب بود این کتاب. نمیدونم خاطرات صدرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت رو خوندیش یا نه ولی اگه نخوندی معطل نکن بی بروبرگرد عاشق جونیور می شی!
وبلاگت خیلی خوبه .من همیشه تو توصیف کتابایی که خوندم مشکل دارم!اینجا بهم کمک میکنه

:)

نفیسه نصیران دوشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:27 ب.ظ

اولین باریه که به وبلاگتون سرمی زنم. ممنون از اینکه مارو هم در کتاب خوندنتون سهیم می کنین.

یک مسافر چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:32 ب.ظ http://7eghlim.blog.ir/

سلام
تبریک میگم به شما
به خاطر علاقه ای این چنین ...
واقعا خوشحال شدم از آشنایی با وبلاگ شما...حس خوبی ب هم دست داد دیدم کسی با علاقه و شور خاصی کتاب می خواند و چند سطری هم د رمورد ش می نویسد...
درسته من زیاد کتاب نم یخونم و شاید بشه گفت قبلا بیشتر می خوندم ولی مطمئنا مطالعه ام مثل شما نبوده... و خیل یهم کم خونده ام و این روز ها کمتر...
لذت مطالعه نوش روانتان باد...

مهرنوش یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:41 ق.ظ

سلام. منم خیلی زیاد این کتاب رو دوست داشتم:)

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد