تنهایی پر هیاهو(بهومیل هرابال)

tanhaii 

 

شکایت داشتم از خودم!به خاطر اینکه هیچ خوشم نمی آید کتابی را این همه کش دار بخوانم...یک جور سهل انگاری ای چیزی ست که من خوشم نمی آید...هرچند وقتم پر بوده ولی...!

اما هر چه بود بالاخره دیروز تمامش کردم!و بسی لذت بردم از خواندن این کتاب...اما اگر یکجا همه اش را با هم میخواندم خیلی بهتر بود.

تنهایی پر هیاهو روایت مردی ست که سابقه ی 35 سال کار در کارگاه کاغذ باطله دارد!و همه ی زندگی اش همین است...خودش ، دستگاه پرِسَش،کتاب هایی که دلش نیامده و نمی اید که نابودشان کند و خودش!

 

هانتا ،شخصیت اصلی که داستان از زبان خودش جاری ست،خمیر کردن کتاب ها را امری غیر انسانی می پندارد...و احساس می کند همزمان با از بین بردن آنها نویسنده هاشان را هم پرس می کند.او برای فرار از این عذاب وجدان و برای راحت تحمل کردن اوضاع ، مدام مست می کند...و تو نمی فهمی کدام یک از مشاهداتش توهم است و کدام یک واقعیت!

 

 

 

به نظر من هرابال نویسنده ی خوبی هست!قلم دستش خلاق ست و قشنگ به تصویر می کشد:

در راه برگشتن وقتی که به حومه ی پراگ رسیدم ،سوسیسی خریدم و موقعی که شروع به خوردن آن کردم ناگهان وحشتم گرفت،چون بدون آنکه سر خم کنم سر سوسیس با لبهای داغم تماس گرفت.به پایین که نگاه کردم (سوسیس را در ارتفاع کمرم نگاه داشته بودم)،دیدم سر دیگر سوسیس دارد به کفش هایم می ساید.بعد که سوسیس را با هر دو دست بالا آوردم دیدم که این یک سوسیس معمولی ست و فهمیدم این خودم هستم که آب رفته ام،که در این ده ساله ی اخیر کوتاه تر شده ام.

خواندن این کتاب پیشنهاد سپیده ی عزیز بود به من،و من نیز به شما پیشنهادش می کنم!:)

نام کتاب:تنهایی پر هیاهو

نویسنده:بهومیل هرابال

مترجم:پرویز دوایی

چاپ اول:1383

چاپ ششم:1387

قیمت:1900 تومان

نشر:کتاب روشن

نظرات 5 + ارسال نظر
بابک هدایت چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ق.ظ http://babakhedayat.blogfa.com

دوستم من کتاب رو خوندم. بسیار عالی بود.یه شاهکار به تمام عیار از جریان سیال ذهن با ترجمه ای بسیار هنرمندانه.

شهریار دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:15 ب.ظ

سلام ... خسته نباشی وو.... به صورت اتفاقی اومدم تو تارنماتون ..... فکر میکنم در رابطه با این نوشتار حق مطلب را .... نکردید ..... هرابال نویسنده خوبی نیست یک شاهکار است .... هرابال قدیسی است بعد از کافکا .... شاید برای درکش باید کتاب هارا به زبان اصلی بخوانید .....( او با یک تخت قدیس شد و من با دو تن کتاب هیچ گهی نشدم ) آدرس ایمیلمو گذاشتم اگه دوست داشتید میتونیم بحث کنیم ........

sarah چهارشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:31 ق.ظ

صفحه ی آخر این کتاب دیوونم میکنه.. اولین بار که خوندمش و به صفحه آخر رسیدم ، وقتی چند دقیقه گذشت و به خودم اومدم ، دیدم دارم داد میزنم.............!

آره

پوریا صالحی تبار یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:34 ب.ظ

نه.. آسمان عاطفه ندارد.اما جایی ورای آن است که عشق و شفقت است.
چیزهایی که مدتهاست ازیادشان برده ام...

سلام خانم مرجان.
آرزومیکنم که همیشه باکتاب باشید.

Sisi دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:19 ق.ظ

man kalame kalame in ketabo ba tamame vojodam lams kardam.... yani ta hadi ke ta modati nemikhastam keteabe digei bekhonam... fogholade bod... binazir bod.... yechizi bishtar az shahkar...
enghadr be man nazdik bod ke hes mikardam khodam neveshtamesh

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد